وای از سوگواری پرقدرت برای مصیبتی بی پایان در ازدحام خودم در اجتماع خودم با تنهایی تنهایی نصیب انسانهای باشکوه تر از من شد تنهایی باشکوهی که هیچگاه نصیبم نمیشود و من درگوشه ای ساده و ساکت بیدلیل تنها میمانم درون آن تنهایی جذاب و باشکوه حتی رهگذران غریبه نیز تسلیت گفته دلداری میدهند و دستمال گلدوزی عطرزده تعارف میکنند اما من هرروزصبح ازکوه تنهای برفگیر بالا میروم قله سفید ودست نخورده رادر آغوش کشیده و پایین می آیم همین هنگام پایین آمدن حق ندارم به تنهایی منبع
درباره این سایت